English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5137 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
electronic security U رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
circuit U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuits U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
communication U مدار الکترونیکی که به کامپیوتر اجازه ارتباط با مودم میدهد
bionics U مطالعه سیستمهای زنده به منظور ارتباط دادن ویژگی هاو اعمال انها به توسعه سخت افزار مکانیکی و الکترونیکی کاربرد علم بیولوژی درمهندسی الکترونیک و سایرعلوم مهندسی
splash proof enclosure U حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
fasts U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
teleconferencing U ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
solid-state U وسیله الکترونیکی که با اثرات سیگنالهای الکترونیکی یا مغناطیسی در ماده نیمه هادی کار میکند
data link U ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
electronic office U محل تجهیزات الکترونیکی دفتر الکترونیکی
ebam U Addressed ElectricBeam دستگاه ذخیره الکترونیکی که از مدارهای الکترونیکی برای کنترل اشعهای از یک سطح نیمه هادی اکسید فلز خوانده یا در ان می نویسد استفاده میکندemory
cut out U وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
cybernetics U مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
electronic element U بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
electronic U کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
whiter U پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
whitest U پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
white U پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
e mail U علامت اختصاری پست الکترونیکی پست الکترونیکی
electrosensitive printer U چاپگر حساس الکترونیکی چاپگر با حساسیت الکترونیکی
respects U رعایت
ovservation U رعایت
formally U با رعایت
observingly U با رعایت
respect U رعایت
considerations U رعایت
observancy U رعایت
consideration U رعایت
observance U رعایت
electro optics U وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
observing U رعایت کردن
keep to U رعایت کردن
observes U رعایت کردن
observed U رعایت کردن
observe U رعایت کردن
disrespect U عدم رعایت
esteem U رعایت ارزش
to go through U رعایت کردن
regardful U رعایت کننده
ceremoniousness U رعایت تعارف
regard for others U رعایت دیگران
regards U رعایت توجه
regarded U رعایت توجه
regard U رعایت توجه
to pass by any thing U رعایت نکردن
non observance of ..... U عدم رعایت .....
non compliance U عدم رعایت
legality U رعایت قانون
heed U ملاحظه رعایت
observe silence U رعایت سکوت
inobservance U عدم رعایت
heeds U ملاحظه رعایت
heeding U ملاحظه رعایت
heeded U ملاحظه رعایت
nonconformity U عدم رعایت
regarded U رعایت راجع بودن به
for short U برای رعایت اختصار
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
fashionableness U رعایت سبک پسندیده
economising U رعایت اقتصاد کردن
formalism U رعایت ائین و اداب
gradualism U رعایت اصول تدریج
to stand U چیزیرادقیقا رعایت کردن
circuit discipline U رعایت انضباط مدار
economised U رعایت اقتصاد کردن
regards U رعایت راجع بودن به
regard U رعایت راجع بودن به
to go to U رعایت کردن گذشتن از
breach of propriety U عدم رعایت اداب
formality U رعایت اداب ورسوم
economises U رعایت اقتصاد کردن
economizes U رعایت اقتصاد کردن
economized U رعایت اقتصاد کردن
inobservance of a law U عدم رعایت قانون
observe silence U سکوت را رعایت کنید
economize U رعایت اقتصاد کردن
in deference to U بملاحظه برای رعایت
multitudinism U رعایت حال توده
Please behave yourself . Please be courteous. U ادب را رعایت کنید
economization U رعایت اصول اقتصادی
respectfulness U رعایت احترام وادب
bureaucracy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
roughly speaking U تقریبا بدون رعایت دقت
disregard U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards U اعتنا نکردن عدم رعایت
bluntness U عدم رعایت نزاکت یاتعارف
welfare U رعایت کردن خدمات اجتماعی
bureaucracies U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
hardshell U سخت در رعایت ایین دینی
indecorum U عدم رعایت ایین معاشرت
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
indelicately U بدون رعایت نزاکت یا فرافت
unconventionality U عدم رعایت اداب و رسوم
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
bureaucrasy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
quite the thing U رعایت کننده سبک روز
without regard for decency U بدون رعایت نزاکت یاادب
red tapism U رعایت تشریفات اداری به حدافراط
safekeeping U حفافت
conservation U حفافت
security U حفافت
egis U حفافت
safe guard U حفافت
cell protection U حفافت سل
preservation U حفافت
custody U حفافت
protection U حفافت
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
ritualistic U مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
ceremonialism U اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
bureaucrats U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
expressionism U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
expressionist U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
to play the game U رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
shield U حفافت کردن
line differential protection U حفافت دیفرانسیلی خط
block protection U حفافت بلوک
protection level U سطح حفافت
anti skid protection U حفافت از لغزش
anodic protection U حفافت اندی
safe keeping U حفافت توجه
impedance protection U حفافت امپدانس
memory protection U حفافت حافظه
format U حفافت حافظه و..
armor protection U حفافت زرهی
protect U حفافت کردن
protection ring U حلقه حفافت
protection key کلید حفافت
cathode protection U حفافت کاتدی
conservable U قابل حفافت
protect by fuse U حفافت با فیوز
protects U حفافت کردن
protecting U حفافت کردن
x ray protection U حفافت رونتگن
shields U حفافت کردن
formats U حفافت حافظه و..
physical security U حفافت تاسیسات
degree of protection U میزان حفافت
self protection U حفافت از خود
collective protection U حفافت گروهی
protection U عمل حفافت
safeguard U حفافت کردن
storage protection U حفافت حافظه
safeguards U حفافت کردن
soil conservation U حفافت خاک
safeguarding U حفافت کردن
storage protection U حفافت انباره
system security U حفافت سیستم
shielded U حفافت شده
maintenance U حفافت کردن
data encryption U حفافت داده
safety gap U دهانه حفافت
guards U حفافت کردن
guarding U حفافت کردن
file protection U حفافت فایل
guard U حفافت کردن
collective protection U حفافت جمعی
overcurrent device U دستگاه حفافت
data protection U حفافت داده ها
file protection U حفافت پرونده
safeguarded U حفافت کردن
internationalism U عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overload protection U حفافت بار زیاد
unprotected field U میدان حفافت نشده
distance protection U وسیله حفافت فاصله
protecting ring U حلقه حفافت کننده
positional protection device U دستگاه حفافت درگاه
protected location U مکان حفافت شده
power system protection U حفافت سیستم قدرت
protected field U میدان حفافت شده
overvoltage protection U حفافت فشار زیاد
high tension protection U حفافت فشار قوی
shield U حفافت کردن درمقابل
software protection U حفافت نرم افزاری
insulation against vibration U حفافت در برابر ارتعاش
custody of goods U حفافت یا نگهداری کالا
keeps U حفافت امانت داری
shielding region U ناحیه حفافت کننده
file protect ring U حلقه حفافت پرونده
flood protection U حفافت در مقابل طغیان
data encyption standard U استاندارد حفافت داده
wards U محجور حفافت بخش
ward U محجور حفافت بخش
cryptosecurity U حفافت مکاتبات رمزی
cryptoguard U مسئول حفافت رمز
protective fire U اتشهای حفافت کننده
insulation protection U حفافت عایق بندی
keep U حفافت امانت داری
environmental conservation U حفافت محیط زیست
conservation programs U برنامههای حفافت منابع
copy protection U حفافت دربرابر کپی
drip proof enclosure U حفافت در مقابل ریزش اب
Recent search history Forum search
2تعریف فونتیک چیست؟
1tajwid
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1معنی lead lag compensator
1Poked back
1کلمه assist در اصطلاح ساعت به چه معناست؟
1but as an old harvard man my father could sit with the class of'26
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1he is reaching out to you
2کلمه با جمله چه فرقی دارد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com